شکوفه ی پاییزی ما

سلام دختر گلم  امروز جمعه بود و طبق معمول ناهارو بیرون شهر بودیم ...  البته این چند ماه اخیر مسیر های کوتاه تر انتخاب می کنیم آخه جاده و ماشین واقعا اذیتم می کنه  3 ماهه که بودی توی اردیبهشت   با هواپیما   از مشهد با مامان جونشون رفتیم کیش .  شهریور هم قرار بود با مامانیت اینا هم بریم شمال که من به خاطر نگرانیم واسه سلامت تو موافقت نکردم و قرار شد فعلا بیخیال مسافرت شیم... الان چند روزیه که خیلی وضعیتم تغییر کرده,حتی نشستن و بلند شدن عذاب آوره... فدات شم حس می کنم بزرگ شدی  فردا 34 هفته پر میشه.3شنبه که یکم نگرانمون کردی با بابای...

سلام عزیزم خدارو شکر میکنم چرا که  بهترین هدیه و نعمتشو که تو هستی به ما داده . نمیدونی که چقدر برای دیدنت لحظه شماری می کنیم . آره هنوز ندیدمت ولی دلم برات تنگه شاید جالب باشه که برای کسی که ندیدی و حتی صداشو نشنیدی و نمیدونی چه شکلیه دلت تنگ بشه...  بابایی همیشه دوست داره  ...

سلام دختر گلم  مامان داره واست می نویسه  امروز من و بابایی برات این وبلاگ رو ساختیم به امید اینکه یه روز از  دیدنش لذت ببری و به یاد داشته باشی چقد برامون مهمی... خیلی خیلی دوست داریم و انتظار اومدنتو می کشیم ...   ...